عـــــــــــــشــــــــــــــــق

 

دیدی ای دل که غم عشق دگربار چه کرد

چون بشد دلبر و با یار وفادار چه کرد

آه از آن نرگس جادو که چه بازی انگیخت

آه از آن مست که با مردم هشیار چه کرد

اشک من رنگ شفق یافت ز بی مهری یار

طالع بی‌شفقت بین که در این کار چه کرد

برقی از منزل لیلی بدرخشید سحر

وه که با خرمن مجنون دل‌افکار چه کرد

ساقیا جام میم ده که نگارنده غیب

نیست معلوم که در پرده اسرار چه کرد

آن که پر نقش زد این دایره مینایی

کس ندانست که در گردش پرگار چه کرد

فکر عشق آتش غم در دل حافظ زد و سوخت

یار دیرینه ببینید که با یار چه کرد

 





عشق تو

عشق تو به من آموخته است....

که تو را در همه چیز دوست بدارم

در درختان برهنه ، در برگهای زرد خشک

در هوای بارانی..... در باد و بوران....

در کوچک ترین قهوه سرایی

که شامگاهان قهوه ی سیاه خود را در آن می نوشیم....



                                                                           نِزار قَبّانی





گزارش تخلف
بعدی